۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

همه ما به خانه احتیاج داریم

تمام مطالب این سایت با رعایت انصاف قابل کپی برداری است و صرفا برای آشنایی و استفاده عموم تهیه میشود نظرات ذکر شده لزوما نظر تهیه کننده آن نیست
همه ما به خانه احتیاج داریم
گواردین نویسنده ست فریدمن ساکن مناطق اشغالی
4Feb2009

مسئله یهود پراکنده یا فلسطینیها،ریشه های گذشته ما به شناخته شدن ما کمک میکنه --وآنچه هرکدام وارث ان است نباید دور انداخته شود
این هفته خالد دیاب درمقاله ای ،به راه حل یک حکومت واحد پایان داد،واین به خاطر بازگشت دوباره او به این منطق بود که اسراییلها در مورد این نکته دچار تفرقه نمیشوند،بنابراین[نتیجه گرفت که] به عنوان یک راه حل ممکن هیچ ارزشی دارا نیست.اگرچه کنار گذاشتن ایده یک کشور واحدبه خاطر اینکه یک طرف آنرا نمی پذیرد یک بی عدالتی بزرگ در حق طرف دیگر است و هیچ تاثیری در اصلاح موقعیت "نفرت و دشمنی " که او در موردش صحبت میکند نخواهد داشت،خواسته فلسطینیها برای بازگشت به میهنشان به هیچوجه نمیتواند خط زده و کنار گذاشته شود همانطورکه آرزوی هزاران ساله یهود پراکنده شده برای بازگشت به خانه آبا و اجدادی شان کنار گذاشته نمیشود
در هنگام آخرین مسافرتم به انگلستان ،یک روز را در جوار پدربزرگم برای گشت و گذار در خیابانهای اسپنی گرین گذراندم جاییکه او کودکیش را گذرانده بود.دراین اثنا [متوجه شدیم]که ساختمان استیجاری [ارزان قیمت]که او در آن زندگی میکرد هنوز پابرجاست ولی،بسیاری از مکانهای دیگر کودکی او--که برای او بسیار ناامیدکننده بود--از مدتها پیش ناپدید شده بودند در خلال دوره ایکه لندن مشغول پوست عوض کردن و تحول و دگرگونی بود
کنیسه ایکه او در آن نماز میگذارد اکنون آپارتمانی چند طبقه هست ،آپارتمانهای فقیر نشینی که او در نوجوانی به آنها نقل مکان کرد سالها پیش برای اصلاحهای جدید [در شهر]تخریب شده بودند;کارگاه گارگانتون در خیابان وایت چاپل که او عادت داشت روی کفش اسکی از جلوی آن بگذرد دیگر چیزی بیش از یک ردیف گود افتاده (؟)با مغازه های زنجیره ای در داخل آن نیست،گرچه نشانه هایی پراکنده بیان کننده شکل ظاهری انتهای شرقی هنوز موجود بود از زمان هاییکه او و هزاران یهودی مهاجر به فقر کشانده شده دیگر در آنجا میزیستند
نیم تنه ای با نشانهای نجابت خانوادگی که شامل ستاره داوود بود با غرور نظاره گر خریداران واقع درکنار شهردرانتهای شرقی است(؟)درحالیکه دربهای مدرسه یهودیان استفنی با همون سردر تاج مانند مخصوصش هنوز هم در کنار خیابانی که به خانه سابقش(پدربزرگ) میرسد سرجایشان پابرجا هستند.همانطور که ما کلمه به کلمه کوچه ذهنمان را میپیمودیم خاطرات و یادآوریهای او سیل آسا بازمیگشت و او مرا با داستانهای جوانی اش محظوظ میکرد من سعی میکردم تصاویری را که او میگوید از ورای منشوری که گرد گذر زمان برآن نشسته ،در ذهنم بسازم
در طول شش ماه گذشته پدربزرگم خاطراتش را برایم ایمیل میکرده،با نوشتن حدود هزار کلمه در روزتلاش میکند تجربیات زندگی در ناحیه فقیر نشین و فضای انتهای شرقی در سالهای 30 توضیح دهد.هر چهار جد و جده من سالم و سرحال هستند،وهمه آنها در زمانهای مقتضی خاطرات کودکیشان را برای من و دیگر نوه هایشان تعریف میکنند.هرچند شنیدن داستانهای شان در پیرامون دوست داشتنی خانه هایشان در خیابان جان وود ویا هندون کاملا متفاوت با بازگشت و دیدن اصل آن است ،وقتی خودم میبینم از کجا خودشون رو بالا کشیده اند
اگرچه علی رغم ساختمان سازی و بهبود یافتن خیابانهای انتهای شرقی ،هنوز تجربه مهاجران در این ناحیه ادامه دارد اینبار بنگلادشیها و پاکستانیها جایگزین یهودیها شده اند،قبل از آنهم جوامعی ایرلندی وهوگونوت(اعضای پروتستانهای اصلاح طلب کلیسای فرانسوی م.) به آنجا آمده بودند خاطرات پدر بزرگ من از بازارهای شلوغ پر از مشتریان محتاط یک بار دیگر با دیدن همان درام در همان خیابانها زنده شد. دیدگاه او ،که بعد از سالها از خلال رویدادهای مشابه متولد میشد ،من را قادر به درک خیلی بهتر بسیاری از افراد کرد که به سواحل انگلستان پشت کردند و اغلب بیش از یک لا قبا هم بر پشت نداشتند


یکی از قابل توجه ترین بخشهای گشتو گذارمان در آن روز همراهی با یکی از پیشینیانم بود که باعث شد درک کنم چه وقایع و تجربیاتی زندگی کسانیکه را شکل داده است که بر شکل گرفتن زندگی من تاثیرداشته اند.ما گشت و گذارمان را در مغازه قدیمی ترومن واقع در بریک لین به پایان بردیم
خانواده اش به همراه بقیه اعضای جامعه یهود از عراق گریختند،و دیگر هرگز به خانه ها و مشاغلشان که مجبور شده بودند تقریبا یه شبه ترک کنند باز نگشتند قبور افراد مورد علاقه دیگربازدید نشد.اگر اصلا باقی مانده باشندو از مراکز شکوفای یهودیان پراکنده شده هیچ چیز باقی نماند.دوست من از آرزویش برای فقط یه بار دیدن خانه موروثی اش گفت خواسته ایکه با توجه به اوضاع عراق آرزویی دست نیافتنی مینماید
دیدن اوکه با آن عشق در مورد زمینی صحبت میکرد که هیچگاه پا روی آن نگذاشته بود یادآوری کننده تعداد بیشماری از فلسطیانی بود که با آنها ملاقات کرده ام و اشتیاق مشابهی برای بازگشت به شهرهای وطنشان دارند که تنها در فاصله چند صد مایلی شان میباشند،و از لحاظ عملی به نظر میرسد که هنوز برای رسیدن به آنها عمری وقت لازم است.علی رغم تمام سیلابهای از سر گذشته (؟)که باعث فرار آنها و نیا ها شان بوده است خواسته بازگشت حتی ذره ای کمتر نشده است ،بلکه حتی،نیاز به بازگشت به خانه با گذشت سالها قویتر گشته است
حالا اینکه آرزویشان ناممکن است -همانطور که برای فلسطینیهاست برای مثال سمیر الیوسف-یا هدفی امکانپذیر که ارزش تلاش داشته باشد ،با گذشت زمان مشخص خواهد شد ولی شکاف عمیق پنهانی که موجود هست نباید از نظر کسیکه علاقه دارد این مشکل چند دهه ای را به طرزی منصفانه حل و فصل کند پنهان باقی بماند.در حالیکه پدربزرگ من هیچ علاقه ای به ترک شمال لندن و تهیه دوباره خانه در انتهای شرقی را ندارد ،وهمین طور در مورد دوست عراقی الاصل من،ولی حداقل آزادی چنین انتخابی وجود دارد و این نکته بسیار مهمی است -و همین در مورد فلسطینیها صادق است.بستن دربه روی آرزوهایشان و سد کردن مسیرشان که به سوی زمینه تاریخی خود آنهاست تضمین میکند تا جراحات چرک آلودی که دربین پناهندگان امروز به ثمر نشسته است بازهم در نسلهای آینده به همین صورت ادامه پیدا خواهد کرد


پایان




فصل چهار:یه ملت آواره بشن که چی؟


یه ملت آواره بشن که چی؟ یه عده دوست دارن دور هم باشن؟
Seven basic laws
1. Not to worship idols.
2. Not to blaspheme.
3. Not to murder.
4. Not to steal.
5. Not to be involved in illicit sexual behavior (adultery, incest, homosexuality, etc.).
6. Not to eat the limb of a living creature [not to be cruel to animals].
7. To establish courts of justice to enforce these laws.


طرفداری از صدام
امیر آباد
سارا دفعه ی سوم بود تو 5 دقیقه ای که رسیده بود خوابگاه، که سراغ یلدا را می گرفت. ترانه، هم اتاقی سال پایینی شون، برگشت گفت: تو یه چیزیت هست، یالا رو کن ببینم چرا اینقد منتظر یلدایی؟
سارا گفت صبر کن بیاد، اینطوری بی مزه می شه!
ترانه گفت: اون بیاد که شما دوتا باز اینقد شلوغ راه می اندازین که من آخرش نمی فهمم چی شد. یالا حالا به من بگو.
سارا گفت: گفتنی نیس که نفهمی، عکسه! ترانه پرید کیف سارا را قاپ زد گفت: بذار ببینم.
سارا کیفشو کشید گفت: عکس آبجیم اینا نیست که هول کردی، از اینترنت گرفتم پرینت کردم. عکس یه عده فلسطینیه که در زمان سقوط صدام راه افتادن ازش حمایت کردن. ایناها، بذار نشونت بدم عکس صدامم دستشونه. ای خدا دلم می خواد ببینم یلدا اینا را ببینه چی می گه؟
ترانه عکسا را زیر و رو کرد و گفت: خوب که چی؟
سارا یه هو خنده رو لبش خشکید، گفت: منظورت چیه خوب که چی؟ از دیکتاتور آدم کش دارن حمایت می کنن. خوب که چی؟ نکنه می خوای بگی عکساش تقلبیه؟
ترانه گفت والا من که از فتوشاپ سر در نمیارم، ولی گیرم عکس راست راستی باشه، مگه امکان نداره تو یه جامعه یه عده آدم مخالف پیدا بشن؟ تو همین ایران خودمون مگه نیستن یه گروهای سلطنت طلب تازه ماهواره هم زدن همه جا را پر کردن ما می خوایم رضا پهلوی برگرده، این یعنی همه ایرانیا سلطنت طلبن؟
اصلا اونو ول کن! بعد از یه مسابقه فوتبال هر چی شیشه اس می شکنه، اتوبوسا داغون می شه، کلی شلوغ بازی می شه، ممکن نیس از اینا یکی عکس بگیره به غربیا بگه ببینین ایرانیا وحشی ان؟
سارا گفت: از تو انتظار نداشتم، حالا اصلا این عکسا را ولش، به قول تو یه عده ای بودن یه اغتشاشی کردن... یاسر عرفات را چی می گی که با اینکه بعد از انقلاب ایران کلی طرفداری فلسطینو کرده بود بازم زمان جنگ رفت طرف اون صدام جانی را گرفت. عرفات که یه نفر نبود رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین بود.
ترانه در حالی که نمی خواست سارا را عصبانی کنه گفت: من که از سیاست خیلی چیزی بارم نیس، ولی مگه عرفات میانجی گری نکرد؟
سارا گفت: ساده ی فسقلی، ایران چرا پیشنهاداشو قبول نمی کرد؟ معلومه دیگه چون به نفع عراق بوده.
ترانه گفت: خوب عراقم قبول نمی کرد! اصلا بی طرف بوده دیگه. با هر دو طرف حرف می زده!
سارا صداش بلند شد و گفت: غلط کرده، این همه پول از ایران گرفت قبل جنگ.

یه هو صدای رسایی از چارچوب در جواب داد: مگه پول دادیم بخریمشون؟
صدای یلدا نه تنها اون دو نفر، که توجه چند نفری هم که تو راهرو بودن جلب کرد.
سارا گفت: چی؟
یلدا بی ملاحظه باز تکرار کرد: مگه پول دادیم فلسطینیا را بخریم؟ یه جوری حرف زدی انگار فلسطینیا یا باید یا زیر یوغ اسرائیلیا بمونن یا بشن غلام ما.
- چی داری می گی یلدا؟ یعنی حمایتشون از عراق توجیه پذیره؟
- من همچین چیزی نگفتم، چه انتظاری می رفته از فتح شکست خورده ی رو به سازش، که یه جامعه ی انقلابی مثل ایران اون روز را درک بکنه؟ الان طرف ما یه کسای دیگه هستن، کسایی که امروز خودشون معنی مطلق یه انقلابن. کی تو دنیای امروز می گه حکومت خودگردان فلسطینی هم پیمان ایرانه که ما به قول تو از خیانتشون ناراحت بشیم؟
- عرفات همین الانشم بین فلسطینیا خیلی طالب داره.
- خوب آره اون اولش از پایه گذارای مقاومت بود، بعدا به سازش کشیده شد، شاید دلیلش این بود که بی غیرتایی مثل من و تو به جای اینکه دستشونو بگیرن نشسته ان تو اتاقشون جمع و تفریق می کنن که از این قائله چی گیر اونا میاد.
البته یلدا قصد بدی نداشت، بیشتر با این حرفش سر به سر سارا گذاشت.
سارا که کفری شده بود گفت: یعنی این حرفا توجیه حمایت بی دلیل از صدامه؟ اون فلسطینیا آخرش ذاتشون عربه، عرب هم وقتی بین فارس و عرب شکر آب بشه هیچ وقت نمیاد از فارس حمایت کنه. اگه تا صد سالم ما دار و ندارمونو به پاشون بریزیم مطمئن باش تا یه امیرنشین خلیجی بخواد بزنه به تیپ ما همه می ریزن از اون حمایت می کنن.
یلدا لجش گرفت و تصمیم گرفت لج سارا را هم در بیاره برای همین گفت: اِ؟ حالا چی بوده این دارایی که به پاشون ریخته بودیم؟ نفتی که شاه ایران گُرگُر به پای اسرائیل ریخت تو قضیه ی تحریم اعراب، و اونو از ورشکستگی نجات داد؟ یا ژاندارم منطقه شدن برای حفاظت از اسرائیل؟ یا پیمان نظامی ش با اونا؟ کنار این همه خاطره ی بد از ایران، صدام همیشه داعیه ی حمایت از فلسطینو داشته، حتی تو جنگ با کویتم صدام شرط آزادی کویتو آزادی فلسطین اعلام کرد.
تو همون جنگ کلی موشک زد به اسرائیل، ما این همه ساله یه نارنجک انداختیم طرفشون؟ اون پولی که حتی همین الان تو نگرانی ما داریم می دیم به فلسطینیا می دونی چند در صد پولیه که همین دولت عربیای بی غیرت می دن برا فلسطین؟ فکر کردی ما خیلی کاری کردیم؟ جز یه روز قدس که میایم بیرون تازه اگه بیایم! دوتا شعار می دیم، از اون دوتا هم یکیش هست انرژی هسته ای حق مسلم ماست! اگه همین امروز رو بشه ما در مقایسه با دیگران چقد کمکم نقدی مون کمه دیگه سرمونو تو دنیا نمی تونیم بلند کنیم!! این فلسطینیا خیلی باحالن که هنوزم می گن زنده باد ایران.
یلدا با موفقیت تمام لج سارا را در آورد، سارا عکسا را پرت کرد یه طرف و گفت: خوبه یه چیزی ام بدهکار شدیم. آه فلسطینیای عزیز ما را به خاطر اینکه صدام موشک زد تو اسرائیل ببخشین!!
اینو گفت و با عصبانیت از اتاق زد بیرون.
ترانه نگاه کرد به یلدا گفت: آخه یعنی چه این کارا؟ چرا درست جوابشو نمی دی؟
یلدا گفت: معلومه وقتی لج بازی می کنه منم لج بازی می کنم، فکر کرده فقط خودش از صدام بدش میاد، تو این مملکتم که ایشون تنها ایرانی موجوده! بعد خندید و ادامه داد: نترس الان بر می گرده، هیچ چی تو دلش نمی مونه!
ترانه گفت: حالا جدا از لج بازی فکر می کنی این پولی که مال مردمه و داده می شه به خارج نباید صرف مشکلات اقتصادی همین مردم بشه؟
- چرا؟ چون یه خط دورمون کشیدن اسممونو گذاشتن کشور ایران بین مستضعفای ما و مستضعفای بقیه ی دنیا فرق افتاده؟
- نه ببین، من می گم مالیات این مردم مال این مردمه، نمی شه که پول از این مردم بگیری برای اجرای امورشون بعد بدی به یه عده ی دیگه.
- کی گفته مالیات می ره برای معیشت مردم فلسطین؟ پولی که برای این کار اختصاص می دن بیشترش یا خمس و زکاته که حکم شرعی داره، یا کمکای مردمی. اون پولی هم (از مالیات) که دولت می ده برای تسلیح هم پیمانای منطقه ای برای دور کردن تهدید از مرزهای همین مردمه. یعنی در واقع بازوی ایرانه که جلوی اسرائیل را لبنان و فلسطین گرفته. میزان بازدارندگی یه کشور بستگی به عمق استراتژیک اون کشور داره، یعنی تا چه فاصله ای از مرزهاش می تونه همچنان دشمنش را تهدید کنه و با چه میزان قدرتی؟ الان نفوذ ایران به حدیه که جنگ 33 روزه را خیلیا جنگ ایران و امریکا اسم گذاشتن، آخرشم که دیدی کی بُرد. می شه گفت عمق استراتژیک ایران امروز نه فقط خاورمیانه، من ادعا می کنم تا امریکای جنوبی هم رفته.
- خوب من اینم قبول ندارم که فلسطینیا و لبنانیا برای ایرانیا فدا بشن، من می گم هر کس به فکر مردم خودش!
- ببخشین اگه حرفم همچین معنی یی می داد، اونا برای آرمانشون می جنگن که همون آرمان ما هم هست برای همین اتحاد ما به نفع دو طرفه، نه اینکه مثلا ما اونا را فدای خودمون کنیم.

شهر غزه، دانشگاه الازهر

یکی از این دانشجوهای طرفدار فتح بود حَمَد. ولی خیلی عقیده ش را بروز نمی داد. یه آدم ساکت و بی دردسری بود، شایدم به خاطر این که طرفدار سازش بود.
توی سایت نگاه انداخت دید رعد منتظره که یه کامپیوتر خالی بشه. آروم دست زد رو شونه ش گفت: خسته ای! رعد گفت: از وایسادن نیست. حمد گفت: همه مون خسته ایم. رعد گفت: شماها از مقاومت ما از سازش.
حمد گفت: این میانه روی، حالا تو بگو سازش، همین بوده که تاحالا نتیجه داده، دولت فلسطینی تشکیل شده، یه عده از زندانیای ما آزاد شدن، جبهه گیری غرب هم علیه معتدلا کمتره. آخه از مقاومت چی نصیبمون شده؟
رعد بلافاصله گفت: حرب تموز (=جنگ 33 روزه)! جنگی که توش ارتش شکست ناپذیر شکست خورد! تخلیه ی غزه، اقلا هزینه ی نگه داریش برای محتلین (اشغالگران) زیاد شده بود، آزادی همه ی اسیرای لبنانی، حتی قنطار ... چیزی که با زور گرفته باشن که با یا حبیبی(!) پس نمی دن!. اون چیزی که تو می گی دستاورد، یه دولت مزدور و فرمانبردار قدرت طلبه که به نفع محتله نه به نفع ما. به خاطر همین مزدوری غرب اینقد با حماس درگیر شدن با اینکه حماس قدرتو با رای مردم به دست گرفته بود. قدرت طلبا! اون زندانیا که احتلال برای خوش اومد شما آزاد کرد چند نفرشون مهره های واقعی بودن؟ ما که نمی خوایم یه عده مجرم و خلافکار را برامون آزاد کنن (توضیح: البته خیلی از افراد آزاد شده نیز از اعضای فتح و زندانیان سیاسی فلسطینی بودند)
حمد صداش را پایین تر آورد و گفت: آره نتیجه ی مقاومتم دیدیم، دیوار حائل، حصار (=محاصره) طولانی مدت، قطع کمکای اروپا، حمله های وقتو بی وقت، بی کاری، گرسنگی، بی دارویی، قطع برق، خفقان، تهدید، بازداشت، شکنجه...
رعد حرفشو قطع کرد: آزادی هزینه داره!
اینو محکم گفت و مغرور.
حمد نگاه کرد به رعد. یه لحظه بهش خیره موند، بعدش گفت: ما برادریم، اگه من با شما مخالفم برای اینه که نمی خوام برادرام فدای هدفای سیاسی ایران بشن. هیچ دولتی کاری را که به نفعش نباشه نمی کنه. حماس هم الان وسیله ی ایرانه برای گسترش قدرتش تو منطقه. ایران برای ما چی کار کرد؟ با اسرائیل جنگید؟ راهی برامون باز کرد؟
این حرف برای رعد گرون تموم شد، ایران براش یه مدینه ی فاضله بود، وزنه ی عدالت خواهی روی زمین! مردم ایران به چشم اون همه فدایی خدا و آزادی بشر بودن.
نگاهش را دوخت به حمد و گفت: آره! راه مقاومت را باز کرد. فلسطین بعد از انقلاب خمینی زنده شد. حماس و حزب الله بعد از اون حادثه به وجود اومدن، همین که حماس اینقدر امروز قدرت مردمی گرفته نشون می ده اون کار درست بود. اگه حمایتای سیاسی بین المللی ایران فارسی از فلسطین کاری نیست، پس چرا عربای هم زبونمون این کارو نمی کنن؟ کی گفته ما داریم فدای هدفای سیاسی ایرانیا می شیم؟ این ما بودیم که می خواستیم کشورمونو پس بگیریم، ایران کنارمون وایساد، حرفی که تو می زنی تبلیغات دشمنه برای اینکه برادرا را از هم جدا کنه و ما را از حمایت ایران محروم کنه.
رعد واقعا از وایسادن خسته شده بود ولی دیگه داشت نوبتش می شد. حمد دنبال دردسر نبود، ترجیح می داد بحث همین جا خاتمه پیدا کنه. بالاخره یه کامپیوتر برای رعد خالی شد. نشست. حمد باز کنارش وایساد و گفت: داره تهدِئة (=آتش بس) تموم می شه، بعدش حماس چی کار می کنه؟
هنوز جمله اش تموم نشده بود که برق رفت، صدای کامپیوترا که فضا را پر کرده بود خوابید و غرغر اعتراض آمیز دانشجوها جاشو گرفت. بچه ها شروع کردن به جمع کردن وسایل و بیرون رفتن.
رعد با یه آه توی صندلیش فرو رفت. خستگی تو تنش خشکید.

عسقلان
انگار هر کس هر جای دنیا که هست باید درگیر اختلاف نظرش با دیگری باشه. ادوین آرزو کرد کاش مرخصی اش تموم می شد و بر می گشت سر خدمتش! خواهرش لیورا حسابی حوصله ش را سر می برد.

۱۳۸۷ اسفند ۴, یکشنبه

فصل 3 : اینا مشکلات عادیه


دانشگاه تهران

سارا سر جلسه دور و برشو نگاه کرد ببینه کیا دورش نشستن. بعد بلند شد برگه ها را از استاد گرفت تا توزیع کنه، به شمس ایرانی که رسید، شمس ایرانی تیکه انداخت: خدا بَد نده خانم راد!
سارا مطلب را نگرفت، گفت: چطور؟ شمس ایرانی گفت: هیچ چی، چشماتون یه حالی بود، شمام که شب امتحانی نیستین مثل بعضی از این دانشجو نماها! گفتم خدای نکرده سرمایی چیزی خورده باشین.
سارا دندوناشو از لج فشار داد رو هم و گفت: نه فکر کنم یه چیزی تو هواست. و رد شد.
خون خونش را می خورد، با خودش گفت دانشجونما هان؟همچین نمایی ازت به پا کنم که از موزه های خارجی دعوتت کنن!
نگاه کرد رو برگه امتحان، خوب شد، سوال اول از فصل چهار!

گذرگاه جبالیا

اینا مشکلات عادی فلسطینه، بازم امروز نتونستن از ایست بازرسی رد بشن، کلا بسته است، حتی دیگه اجازه ی عبور مریضا را هم نمی دن. باریکه، از طرف کابینه ی اسرائیل منطقه ی متخاصم تلقی شده. (منبع)
ادوین همون سربازی بود که رعد باهاش حرف زد، یا بهتر بگیم فریاد زد: شما برای ما حق حیاتم قائل نیستین!
ادوین با تمام نفرتش البته به عبری داد زد: حیوون کثیف حق حیات نداره!
رعد عبری بلد بود. زبان دشمنش بود. اومد جواب بده که یه آیه ی قرآن جلوش وایساد " و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله" ... یه نفس عمیق کشید و تیز تو چشمای ادوین زل زد. و جواب داد: ندیده بودم کسی با صاحب خونه ش اینطوری حرف بزنه!
ادوین یه هو از شدت خشم داغ شد، اصلا نفهمید با قنداق تفنگش چطور زد بیخ گردن رعد که پخش زمین شد. تفنگو مسلح کرد، تو یه ثانیه ماشه را چکوند، خوب شد همکارش دستشو کشید تیرش خطا رفت، وگرنه بلوایی می شد! رعد دست گذاشت ببینه خیسی روی صورتش خونه یا نه و گفت: آره، چون من تفنگ ندارم. تفنگم تو دست توه، که اگه تو دست خودم بود تو الان تو سوراخ سنبه های ارض مقدست قایم شده بودی.
دو سه نفر اسرائیلی ادوین را نگه داشتن، از قبل دلش پر بود... فریاد زد: بلدی که! برو یه بمب ببند به خودت، خودتو بترکون، راکت بساز بزن تو سر یهودیا! تو که خوب بلدی تا یه دوربین دیدی یه سنگ بردار بپرون!
ادوین از خداش بود رعد یه کلمه ی دیگه حرف بزنه تا بیفته گوشه ی قفس، رعد، فهمیده بود.
بلند شد. نگاهش تمام مدت به نگاه ادوین گره خورده بود. لباسشو تکوند و دست محمد را گرفت. وقتی داشت می رفت چرخید و دوباره به ادوین نگاه کرد، یه جور سوزندگی تو نگاهش بود.
نگاهشون همدیگه را بدرقه کرد، نگاه هر کدوم به اون یکی نگاه به اشغالگر سرزمینش بود.
وقتی رعد به اندازه ی کافی دور شد ادوین فریاد زد: شما عربا برده های اسرائیلین، همیشه بودین. (نقل قول مستقیم از ی.م از اسرائیل)

دانشگاه تهران

سارا امتحانو بد نداده بود ولی حالش خیلی گرفته بود. یلدا زد زیر خنده تا قیافه ی سارا را دید. سارا گفت: پسره ی ندید بدید!
- باز چی انداخت؟
- دانشجونما!!! فقط مگه من از اون بیشتر نشم! سوال اول رو بلد نبودم.
- سوال دومو که حل کردی، می شی 4 ، از امتحان دیروزم که یه 6 می گیری، خوب شد 10 پاسی!
یلدا خودش از شوخی خودش خنده ش گرفت ولی سارا عصبانی تر از این حرفا بود.
اصلا سر کلاس بعدی نرفت. حتی وقتی یلدا رسید تو خوابگاه هنوز سارا داشت دور اتاق راه می رفت. تا چشمش افتاد به یلدا گفت: دِ چرا نمی فهمی؟ این پسره دراز پشت کوهی باید روش کم بشه!
یلدا گفت: خوب اینا که مشکلات عادی ایرانیاست!!
سارا خوشش نیومد، گفت: همچین عادی ام نیس، به خصوص که من فعالیت سیاسی هم می کنم. نیم نمره کم بیارم ملت سرم سوار می شن که هان دیدی به خاطر فلان میتینگ افتادی! اگه دانشجو بخواد تموم هم و غمش دو نمره بیشتر و کمتر باشه و سرشو بالا نکنه ببینه تو مملکت چه خبره که کشور رفته دست هر چی عقب مونده ی فالانژ دیکتاتوره. استادا یعنی اینو نمی فهمن؟ وقتی سیاست کشور سرکوبه اقلا استاد نباید راه را برای دانشجویی که درد آزادی داره باز کنه؟
یلدا مقنعه ش را برداشت و توی آینه نگاه کرد: درد چی چی؟
- ای خدا باز این شد یه بحث دیگه. اگه دوباره فیلت یاد هندستون کرد به عرضتون برسونم تو گرچه اشتباهی تو ایران به دنیا اومدی ولی من "ایرانی ام". تا وقتی تو ایران بی عدالتی هست وقتمو تلف هیچ عرب ملخ خوری نمی کنم.
یلدا شونه هاشو بالا انداخت و گفت: به هر حال اینم جزو مشکلات عادی ایرانیاس.

فلسطین، جبالیا

محمد با دلخوری گفت: کاش بابا زندان نبود، حتما یه کاری می کرد.
رعد گفت: محکم باش پسر، اینا که مشکلات عادی فلسطینه! و با خودش فکر کرد: خدا می دونه می خوان با ما چی کار کنن!
محمد بالاخره نفهمید اینکه چند ساله پدرش زندانی اسرائیله مشکلات عادیه یا اینکه چند ماهه غزه در محاصره اس،(نقل از و.ن، از فلسطین) ولی دیگه نپرسید چون به هر حال هر دو تا مشکلات عادی فلسطین بود.
رعد فکری بود که اگه الان راه بیفته طرف غزه قبل از تعطیلی دانشگاه می رسه یا نه؟ براش دیگه حرف از این حرفا گذشته بود که درس بخونیم تا فردا بتونیم فلسطینو آزاد کنیم. فلسطین از دست رفته بود اگه امروز به فردا می رسید!
آتش بس ماه ها بود بین حماس و اسرائیل منعقد بود، حماس دیگه یه دونه راکتم نزده بود مشروط بر اینکه اسرائیلم گذرگاه ها را باز کنه ولی اغلب اوقات گذرگاه ها هنوز بسته بود، اینم نمونه ش!
البته گروههای جهاد اسلامی هنوز گه گاه یه راکتی می زدن، چه می شد کرد اونا نه در قدرت بودن نه طرف آتش بس.
ولی باید می رفت دانشگاه، حداقل به خاطر اینکه تنها راهی بود که داشت.


ادوین هنوز از حرفایی که امروز از این فلسطینی شنیده بود عصبی بود، ولی ساکت شده بود و از دور دست به خاک نوار غزه نگاه می کرد، یاد روز فارغ التحصیلی ش افتاده بود. البته اختلاف سنی زیادی با رعد نداشت ولی دانشگاه های اسرائیل که مثل دانشگاه غزه نیست که دم به ساعت یه اتفاقی تعطیلش کنه، می تونی با آرامش درستو یه سره بخونی و تمومش کنی، البته اگه اون عرب اسرائیلیای مزاحم از جلوت رد نشن و روزت را خراب نکنن.
به این باریکه ی لعنتی نگاه می کرد، دلش میخواست همین فردا اسرائیل این تیکه زمین را شخم بزنه و با دریا هم سطح کنه. تنها راهی که می شه عربا را ساکت کرد اینه که هر روز با چماق تو سرشون بزنی (نقل قول مستقیم http://www.guardian.co.uk/commentisfree/2009/feb/10/seth-freedman-israel-elections )
میل خودته عرب بی چشم و رو، اگه می خواستی کنار بیای اینقدر صلح طلب احمق تو اسرائیل پیدا می شد که برات یه حقوقی جور کنه، کشورتو می خوای هان؟ باشه حالا که می خوای دلیرانه برو به جهنم!
این فکرا ادوین را بیشتر و بیشتر عصبی می کرد، پدر اون با اینکه مهاجر بود سوگند وفاداری به اسرائیل یاد کرده بود. اون به پدرش افتخار می کرد (مولف: کلا مهاجرین برای وفاداری به اسرائیل سوگند یاد می کنند)


امیر آباد، خوابگاه دانشگاه تهران
یلدا جزوه را کوبید تو سرش، هر چی جون می کند حواسش جمع درس نمی شد. فکر می کرد باید یه مثالی از خود ایران بزنه برای اینکه به سارا نشون بده ظلمی که تا تو ایران هست سارا خانم وقتشو تلف هیچ عرب ملخ خوری نمی کنه، اصلا قابل مقایسه با ظلمی که در فلسطینه نیس.
تو ذهنش گفت: ببین سارا کی تا حالا تموم مردم ایرانو ... نه اون که اصلا قابل تصور نیس!...* ببین سارا کی تاحالا یه دهم ایرانیا رو یه قدرت خارجی آواره کرده تو خونه هاشون مهاجر نشونده ... نه! بذار بازم ساده تَرش کنم*... فرض کن همین دولت خودمون از شهراشون بیرون کرده، خونه هاشون مصادره شده، از شهرای دیگه یه عده را آوردن مثلا... هممم مثلا ... ایثارگران یا بسیجیا! بگن اینا چون جون برکف هستن حقشونه این زمینو بهشون بدیم
فرض بگیر این هفت ملیونو بندازن تو اردوگاه برای ... نه 60 سال و 40 سال خیلیه، قابل تصور نیس*... مثلا 4 سال با سرنوشت نامعلوم. تو اردوگاه ها تا حد مرگ تحت فشار قرار بگیرن و تا صداشون دربیاد هم قتل عام هزار نفری و شنکجه و تخریب نیمچه خونه ها و محاصره ی شدید و ... بابا چه خبره؟* بی خیال شکنجه و تخریب و محاصره، فرض کنیم یه صد نفری شونو فقط بکشن، بعدم دنیا بهشون بگه تروریست*.
خلاصه چی شد؟
سارا خانم کجای ایران که اینقد فکر می کنی قبل از هر کس تو دنیا باید به دادش برسی چندین ملیون ایرانی (همون ده در صد) را از تو خونه هاشون بیرون کردن خونه هاشونو دادن به مثلا بسیجیا. اونا را هم بچپونن تو اردوگاه برای چند سال و همه ی حقوق بشر و حیوانات و گیاهان و سایرینم از این آدما بگیرن، تا صداشون تو اردوگاه در بیاد هم گارد بریزه 100 نفرشونو بکشه. بعدم بگه اینا اراذل و اوباش بودن. (تازه اونم نه تروریست!)
خوب نسبتی شد ... نه خدایی! کجای ایران همچین ظلمی داریم که تو اینقد اورژانسی به فکر نجاتشون افتادی قبل از همه ی آحاد بشر؟
یلدا نگاه کرد به گوشه ی جزوه ش که حالا اینا را نوشته بود و سعی کرد تخمین بزنه چقدر مسئله ی فلسطینو ساده کرده.
10×10×10×10 ضرب در یه کمی، می ره تو مخرج می شه حدود ...
یلدا با شگفتی از تختش بلند شد و خیره به جزوه ش نگاه کرد، خودشم نفهمیده بود که مسئله را بیش از ده هزار بار کوچیک کرده...!
(استپ های ساده سازی با ستاره مشخص شده اند برای محاسبه ی ساده سازی کل مقادیر ساده شده در هر استپ را در هم ضرب می کنیم)
یه ملت آواره بشن که چی؟ یه عده دوست دارن دور هم باشن؟
Seven basic laws
1. Not to worship idols.
2. Not to blaspheme.
3. Not to murder.
4. Not to steal.
5. Not to be involved in illicit sexual behavior (adultery, incest, homosexuality, etc.).
6. Not to eat the limb of a living creature [not to be cruel to animals].
7. To establish courts of justice to enforce these laws.

۱۳۸۷ بهمن ۳۰, چهارشنبه

منطق اسراییل برای کشتن :هیچکس بیگناه نیست

تمام مطالب این سایت با رعایت انصاف قابل کپی برداری است و صرفا برای آشنایی و استفاده عموم تهیه میشود نظرات ذکر شده لزوما نظر تهیه کننده آن نیست
منطق اسراییل برای کشتن :هیچکس بیگناه نیست
14 feb
2009
from: dissident voice
by:M. Junaid Levesque-Alam
وقتیکه ما سرزمین را ساکن شده ایم ،اعراب هیچ کاری نمیتوانند بکنند غیر از اینکه مثل سوسکهای مسموم توی یه بطری آشفته بدوند (فرمانده ارتش اسراییل رافائل ایتان 1983 )
در مقابل چشمان آنها ما سرزمین و دهکده هایشان را تصاحب کردیم جاییکه آنها و پیشینیانشان زندگی کرده اند ...ما نسلی استعمارگر هستیم ،و بدون کلاخود آهنی و لوله تفنگ نمیتوانیم خانه ای بسازیم یا درختی بکاریم
فرمانده مشهور ارتش اسراییل موشه دایان
توجیهات رسمی اسراییل[اشغالگر]برای از بین بردن زندگی 1300فلسطینی --نیمی از آنها شهروند عادی و یک سومشان کودک(متاسفانه نویسنده همه مردهای فلسطینی را شهروند غیر عادی حساب کرده م.)--که توسط توجیه کنندگان آن اغلب تکرار میشود این است :موشکهای حماس منصرف شدن از حمله را غیر ممکن میکرد، وروشهای حمله، تلفات شهروندان را غیر قابل اجتناب میساخت
آیا این موضع گیریها با[حقایق] تاریخ جفت وجور میشن یا اینکه آنرا سرمیبرند؟آیا آنها منطقی اند؟آیا اخلاقی اند؟ یا اینکه صحنه هایی دود آلود هستند که با هدف پنهان کردن حقایقی مشکل آفرین درمورد راهبردهای اسراییل و مبدا خود آن میباشند ؟
واقعیت در پس راکتها
اولین بهانه اسراییل در مورد موشکهای حماس، به چند دلیل از رده خارج است
اینکه خیلی شسته رفته و به غلط حماس را حمله کننده به اسراییل معرفی میکند.تنها مشکل این تخیل مطلوب این است که اسراییل خیلی قبل تر از اینکه حماسی وجود داشته باشد مشغول اخراج کردن ،اشغال کردن و زندانی کردن فلسطینیها بوده است
یک روزنامه نگار اسراییلی به نام آمیرا هس در ژانویه همین سال نوشت ،"غزه یک قدرت نظامی که اسراییل کوچک،صلح دوست خود را مورد حمله قرار داده نیست بلکه غزه زمینی است که اسراییل در سال 1967 اشغال نموده است،همینطور کرانه باختری .ساکنان آن بخشی از سکنه فلسطین هستند که سرزمین خود را در سال 1948 از دست دادند "
ه
ولی چگونه آن سرزمین "از دست رفت"؟ بعد از کنکاش آرشیوهای در دسترس عموم قرار داده شده کشورشان(اسراییل غاصب)تحصیل کردگان صادق اسراییلی به عملیات [شامل] تجاوز ،قتل ،پاکسازی قومی که در 1947 به اوج خود رسید اشاره میکنند.
اولین نخست وزیر اسراییل دیوید بن گوریون ، بعد از اخراج کردن 750000فلسطینی به یک دوستش گفت،"آنها فقط یه چیز میبینند ،ما اینجا آمده ایم و سرزمین آنها را دزدیده ایم بنابراین چرا باید آنرا بپذیرند؟
"ه
واقعا چرا ؟ برای یک کشور بمباران کردن با راکت کشور دیگر یک جنایت بدون دلیل و محرک هست .ولی برای مردمی بدون کشور موشک انداختن روی آنهاییکه به زور کشورشان گرفته شده --و سپس در اردوگاهها احاطه شده اند ،از دنیا(جامعه جهانی) برانده شده اند ، و به طور سازمان یافته قتل عام میشوند[ آنهم] با سلاحهایی بسیار مرگبارتراز دست ساخته های غیر قابل هدایت --موضوع فرق میکند
درست همانطورکه ما یک نوار ده دقیقه ای رو از کسیکه زنش رو به شدت کتک میزند را از دقیقه نهم پخش نمیکنیم درست جاییکه ممکنه اون زن مقابله به مثل کنه ،نمیتوانیم از دهه های گذشته که اسراییل [مشغول]پاکسازی نژادی ،اشغالگری ،و بمباران بوده بگذریم و به شلیک راکتهای حماس به عنوان نقطه شروع اشاره کنیم
حتی کاملا جدای از مفروضات تاریخی،حمله[اشغالگرهای صهیونیست] نمیتواند به وسیله شلیک راکت توجیه شود زیرا که به سختی [میتوان حکم کرد که] راکتی پیش از حمله اسراییل شلیک شده.بنابر ارتش اسزاییل(ارتش اشغالگر )،در ماههای آتش بس که شامل ژوئن ،آگوست ،سپتامبر و اکتبر بوده تعداد راکتهای شلیک شده از غزه یک ،هشت ،یک، و دو بوده .حتی همین راکتهای کم هم به احتمال زیاد توسط گروههای کوچکتر مبارز که تحت کنترل حماس نبودند اتفاق افتاده .به طور کوتاه حماس بر سر قول آتش بس خود ایستاده --حقیقتی که اسراییل در طول این ماهها بهش معترف بوده .5 نوامبر ،اسراییل خودش آتش بس رو با آغاز یک عملیات نظامی که باعث کشته شدن 6 تفنگدار حماس شده شکسته .
از لحاظ اخلاقی هم ،ترور(ترس و وحشت م.) که اسراییل بر مردم فلسطین برقرار کرده[ به هیچ وجه] قابل دفاع نیست.در مجموع تعداد 23 اسراییلی از نوامبر 2001 تا ژوئن 2008 کشته شده اند که به نقل از سایت حامی اسراییل میباشد . در طول "جنگ" غزه در مجموع سه اسراییلی غیر نظامی کشته شده اند (البته تمام اسراییلیهای بالای سن قانونی زمانی بر ضد فلسطینیها در ارتش اشغالگر تفنگ بدست گرفته اند یا اینکه در لیست انتظار میباشند چه زن و چه مرد م.).اگر اتش فوری اسراییل و کشتار 600 شهروند غیر نظاامی با راکتها "توجیه "میشود که مرگ تعداد کمی از شهروندان اسراییل را موجب شده است،پس --با به کار گرفتن منطق خود اسراییل --آیا حماس اکنون برای ادامه شلیک راکتهای خودش بیش از هر وقت دیگری "توجیه" ندارد؟
(تعداد شهروندان فلسطینی شهید شده به دست صهیونیستها 1300 نفر بوده است ولی در گزارشات خارجی اغلب مردها به عنوان شهروند غیر نظاامی به رسمیت شناخته نمیشوند ،تعداد حماسی های شجاع و جنگنده شهید شده انگشت شمار بوده و زیر صد نفر بوده است م.)
چطور اسراییل خودش را با اخلاقیات بالا معرفی میکند اگر فرمول حماس را میگیرد ولی در کاربرد آنرا به صورت یک به صد استفاده میکند؟
محکوم کردن قربانی
توجیه کنندگان اسراییل در اینجا با این دلیل وارد میشوند که این نه اسراییل ،بلکه حماس هست ،که مسئول جنایات اسراییل است
این هم موجه نمایی است.
شاید عجیب باشد که بر ایده هایی پافشاری شود که خارج از مد (معمول) روز و اختلافات دم دست میباشد، ولی این باید یک قانون پذیرفته شده باشد که آنهاییکه میکشند باید پاسخگوی قتلها باشند .هواخان اسراییل ادعا میکنند اسراییل باید[از این قاعده] مستثنی شود(آیا اسراییل همیشه یک استثنا نبوده؟)زیراکه حماس "پشت شهروندانش قایم میشه" یا"شهروندان را به صورت سپر استفاده میکنه"یا"از نواحی غیر نظامی شلیک میکنه"،پس حمله کننده را از سرزنش برای کشته های غیر نظامی معاف کنید

نیروی حقیقت تاریخ بر ضد توجیه کنندگان است.مردمی که در اردوگاههای چرک نمای پناهندگان غزه زندگی میکنند به انتخاب خودشان یا به خاطر حماس آنجا نیستند:آنها به وسیله اسراییل آنجا به دام افتاده اند.آنها پاکسازی قومی شده اند، در سال 1948،هنگامیکه اسراییل زمینهایشان را دزدید،آنها به این نوار باریک که مرز دریایی دارد پناه برده اند.آنوقت حتی غزه هم در سال 1967 توسط اسراییل اشغال شد،که باعث شد مردم آن به وسیله ارتش اسراییل تحت اشغال و توسط مهاجران یهودی متعصب که زمینهای اشغال شده آنها را برداشتند احاطه باشند



وقتیکه بالاخره این اشغال در سال 2005 به پایان رسید ،زندانبان از داخل زندان به خارج آن نقل مکان کرد تابهتر بتونه زندانیان را اداره کنه.بیشتر مهاجران یهود به زمین فلسطینی دزدیده شده بزرگتری در کرانه باختری انتقال داده شدند و اسراییل یک تحریم همه جانبه بر غزه وضع کرد یعنی غزه ایها را به خاطر انتخاب حماس مجازات دسته جمعی کرد،فتح که انتخاب دیگر ممکن بود،به طرزی مایوس کننده پولکی بود
محاصره اقتصاد را تخریب کرد و حتی در موقع آتش بس هم برداشته نشد.اسراییل مانع ورود فلسطینی ها به اسراییل برای کار شد،راه دریا را بست،و ورود کمکهای غذایی و سوخت را در هر زمان که مطلوبش بود ممنوع کرد،تا رنجی گسترده را برپرتراکم ترین ناحیه جمعیتی جهان حاکم کند .یکی از مقامات اسراییلی در مورد نتایج ویران کننده آن(محاصره ) در سال 2006 کلی مباهات کرد ."نظریه این است که رژیم غذایی فلسطینیها رو تعیین کنیم ،ولی اجازه هم ندهیم که از گرسنگی بمیرند. "همین اسراییلی در آن زمان گفته بود اجازه بدهید رنج بکشند ،ولی اجازه ندهید که بمیرند.نوبت آنهم خواهد رسید
حتی واتیکان ،که معمولا درجهت مسلمانها بیانیه صادر نمیکند،اخیرا تغییر موضع داده و غزه را به یک "اردوگاه کار اجباری "تشبیه کرده
بنابراین هنگامیکه هواداران اسراییل بحث میکنند که اسراییل باید از مسئولیت مردم کشته شده فلسطینی مبرا باشد به این دلیل که حماس "خواسته"تا در "نواحی مسکونی" مستقر بشه ،باید به این حقیقت توجه بشه که فلسطینیها هیچ حق انتخابی در مورد نواحی [سکونتشان]ندارند--آنها در بین مرزهای قفس شان با اسراییل گیر افتاده اند که اسراییل آنها را به ضرب پاکسازی قومی،اشغالگری و محاصره به آنجا رانده است
حتی در سطح خیابان اسراییل شهروندان غیر نظامی فلسطینی را(اصولا فلسطین ارتش ندارد م.) با منظور آسان کشتن در همان دسته بندی قرار میدهد.چند خانواده در قسمتی از غزه به نام زیتون به همین موضوع اشاره میکنند.سربازان اعضای خانواده را در مجبور به تجمع در یک ساختمان کردند و سپس آنرا هدف آتش قرار دادند و ساکنان فراری را با وجودیکه پرچم سفید حمل میکردند کشتند.یکی از سربازان اسراییلی که در ناحیه زیتون حضور داشته با شکستن دستورات نظامی در اعتراف به یک روزنامه بریتانیایی گفت که واحد او دستور داشته "به هرچیز متحرکی شلیک کند". او گفت به واحد دستور داده شده بود اول شلیک کند و بعد سئوال بپرسد
اسراییل حماس را در یک مرغزار دعوت به مبارزه نکرد.و از مجموعه اسلحه های هنری خود که ساخت آمریکا است چیزی به حماس نبخشید .او هیچ بزرگراه خروجی قبل یا هنگام یا بعد از درگیری برای شهروندان آن(فلسطین) قرار نداد، حتی بمباران خود را در نیمه روز هنگامیکه کودکان در مدارس حود بودند آغاز کرد .اسراییل یک تونل کشتار متراکم را درطول دهه ها ایجاد کرده و از آن بهره برده است که سرنوشت شهروندان در آن بسیار دور[ از انتظار] بوده است
یک نفر شاید استدلال کند که حتی در بدترین وضعیت ها ،گروههای چریکی[مدافع] باید تمام سعی خود را بکنند تا در هنگام عملیات جنگی قاطی شهروندان عادی نشوند.اگر اکثریت تلفات مردم فلسطین به این دلیل بوده که حماس آنها را به راست و چپ هدایت میکرده تا به عنوان سپر انسانی از آنها استفاده کند باید دلایل آشکار این موضوع وجود داشته باشه(به طور کلی حماس بعد از پایان حمله اسراییل در نواحی اشغالی حتی محبوبتر هم شده م.)
ولی دلایل کجا هستند ؟با وجود تمام ابزار و تجهیزات پیشرفته جاسوسی ،ماهواره ها ،زنبورهای بازدید کننده(منظور زنبورهای مکانیکی تصویر بردار ادعایی اسراییل است م.)و دوربینها،دولت اسرییل هرگز یک نتوانسته است هیچ دلیل قانع کننده ای برای این موضوع ارائه دهد.در واقع اسراییل حتی گزارشگران را از ورود به غزه در هنگام عملیات منع کرد.چر خواسته است که روشهای وحشتناک حماس را از دید دنیا مخفی کند؟
پاسخ اینست که اسراییل وحشتهای خود را پنهان میکرده.در چند مورد که این کار امکانپذیر نبوده --جاهاییکه سازمانهای بین المللی یا گزارشگران رویترز درگیر بوده اند --تصویری از نوع دیگر ظاهر شده است:اسراییل شهروندان و امکانات شهری را نابود میکرده ،نمایندگان سازمان حمله را محکوم کرده اند و[در پاسخ] اسراییل حماس را به شلیک از آن نزدیکیها متهم کرده است.هر بار که نمایندگان سازمان با تاکید اظهار داشته اند که حماس در آن نواحی عملیات انجام نمیداده و اثبات اسراییل را خواستار بوده اند .هیچ جوابی موجود نبوده است
فقط در یک مورد --قتل عام 40 شهروند فلسطینی که در یک ساختمان سازمان ملل پناه گرفته بودند -- اسراییل با اطمینان ادعا کرد که میتواند ثابت کند که جنگجوهای حماس از آن نزدیکیها موشک شلیک کرده اند . ولی ارتش اسرایل بلافاصله بعد از آن داستان خود را تغییر داد و مجبور شد داستان دیگری سر هم کند
انگار تمام این موارد کافی نبود ،که ناگهان آشکار شد اسراییل مردم فسطینی را به عنوان سپر انسانی استفاده میکرده
حتی در مواردی خاص که اسراییل باید برای انحراف افکار عمومی مانع [بعضی اتفاقات] میشد،هیچ اقدامی نکرد.این همان تکبری است که یک قدرت همه جانبه رادر اختیار میگیرد.ما فقط میتوانیم تصور کنیم که اکثریت فلسطینی ها تحت چه شراط ظالمانه ای به سر میبرند ،در حالیکه جدای از سازمانهای بین المللی و روزنامه نگاران غربی زمینگیر شده اند تا مورد ظلم واقع شوند
این ترکیب تاریخ و حقیقت موجود در آن ناحیه تمام بهانه های اسراییل را بی اثر میکند.زیرا زورگویی برای محکوم کردن قربانی که موردی معمول در بین استعمارگران است.ولی برای اسراییل بیرون راندن قربانیانش از خانه هایشان ،فرستادن اجباریشان به اردوگاههای نامناسب برای انسان ،و سپس مقصر دانستن آنها به خاطر مردن دسته جمعی شان وقتی اسراییل تصمیم به کشتن انها میگیرد آنهم در قفس بسیار محدود یکه خودش طراحی کرده است--این واقعا یک دستاورد جدید در دنیای ظلم است
بنابراین مسئولیت اسراییل در مورد قتل شهروندان به هیچوجه کمتر از مسئولیت ماشین کشتارگاه برای کشتن رمه نیست

کشتن شهروندان به عنوان یک راهبرد




ادامه دارد

...

۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه

ایالت 51 ام

تمام مطالب این سایت با رعایت انصاف قابل کپی برداری است و صرفا برای آشنایی و استفاده عموم تهیه میشود نظرات ذکر شده لزوما نظر تهیه کننده آن نیست

فقط اینکه :اسراییل به طور قطع ایالت 51 ام ماست!ه
نویسنده ملیسا راسی
7 Feb 2009
موقعیکه روی پست امروز ام.جی روزنبرگ اینجا روی هافینگتون پست کلیک کردم فکر میکردم که یک بعدازظهر جمعه زیبایی خواهد بود،
مدیر تعیین خط مشی برای گروه مباحثه ای ،خط مشی اسراییل ،اولین صفحه بلاگ آقای روزنبرگ، انتخابات پیش روی اسراییل را مورد بررسی قرار میدهد --و میگوید که نتیجه "واقعا به ما مربوط نیست".به هرصورت اوبا خوش قلبی تذکر میدهد ،"به عنوان آمریکاییها ،وظیفه ما حمایت از سیاستهایی است که بهترین برای آمریکا و برای اسراییل باشند"
وقتی من خواندن آن مقاله را آغاز کردم هیچ نظری(کامنت) زیر آن نبود--ولی در زمانیکه من پست اورا میخواندم و بعد دگمه پاسخ را فشار دادم 5 نظر اضافه شده بود و تعداد بیشتری [نظر]منتظر اضافه شدن بودند و همه آنها هم یه چیز میگفتند -- نه آقای روزنبرگ-- وظیفه ما پیشنهاد دادن خط مشی هایی هست که برای دوره[کنونی]آمریکا بهترین باشند
من به واقع به این خطر آگاهی پیدا کرده ام که اسراییل بی شک ایالت 51 ام ما شده است--که احتمالا باید بین ایندیانا و کانزاس قراربگیرد-- بااینحال این ایده حقیقتا سیاست خارجی ایالات متحده را مورد هجوم قرار داده ..به هرصورت اسراییل--یک کشور دولتمند-- بدون اینکه اکثر آمریکایی ها بدانند،بیش از هر کشور دیگری در دنیا، کمکهای خارجی ایالت متحده را دریافت میکند --و قسمت عمده آن برای تسلیحات صرف میشود،که نتیجه موافقت کمپ دیوید 1979است که صلح بین اسراییل و مصر را برقرار کرد
بنابراین هروقت که اسراییل یک حرکت نظامی انجام بدهد نتیجه آن به ایالات متحده برمیگردد--زیرا که آنها از تسلیحات مجانی ما استفاده میکنند .
نئومحافظه کارها که در حکومت بوش هم پدر و هم پسر تفوق داشته اند ،این ایده را که هرچه برای اسراییل بهترین است برای آمریکا بهنرین است را پذیرفته بودند،و بنابراین افرادی وجود دارند که بحث میکنند که در حقیقت رژه ما به داخل عراق در سال 2003 بیشتر برای پیروز شدن بر خطری برای اسراییل بود تا برای آمریکا
و به یقین ،اگر اسراییل حرکتی بر ضد ایران انجام بدهد --که در هرصورت احتمال ممکن هست صرفنظر از آنکه چه کسی انتخابات رو ببره--و حتی قبل از آن-- و باز هم فقط مارا درگیر نخواهد کرد بلکه مستقیم یا غیر مستقیم به زشت ترین جنگی که تا کنون در خاورمیانه دیده ایم وارد میکند

متاسفم آقای روزنبرگ این به ما مربوطه که چه کسی انتخابات اسراییل رو میبره --در هرصورت اسراییل آخرین ایالت ما نیست .
من خوشحال میشم باشما در اینمورد مناظره کنم ،تحت هر عنوان هر گروهی که شما مایل باشید