۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

همه ما به خانه احتیاج داریم

تمام مطالب این سایت با رعایت انصاف قابل کپی برداری است و صرفا برای آشنایی و استفاده عموم تهیه میشود نظرات ذکر شده لزوما نظر تهیه کننده آن نیست
همه ما به خانه احتیاج داریم
گواردین نویسنده ست فریدمن ساکن مناطق اشغالی
4Feb2009

مسئله یهود پراکنده یا فلسطینیها،ریشه های گذشته ما به شناخته شدن ما کمک میکنه --وآنچه هرکدام وارث ان است نباید دور انداخته شود
این هفته خالد دیاب درمقاله ای ،به راه حل یک حکومت واحد پایان داد،واین به خاطر بازگشت دوباره او به این منطق بود که اسراییلها در مورد این نکته دچار تفرقه نمیشوند،بنابراین[نتیجه گرفت که] به عنوان یک راه حل ممکن هیچ ارزشی دارا نیست.اگرچه کنار گذاشتن ایده یک کشور واحدبه خاطر اینکه یک طرف آنرا نمی پذیرد یک بی عدالتی بزرگ در حق طرف دیگر است و هیچ تاثیری در اصلاح موقعیت "نفرت و دشمنی " که او در موردش صحبت میکند نخواهد داشت،خواسته فلسطینیها برای بازگشت به میهنشان به هیچوجه نمیتواند خط زده و کنار گذاشته شود همانطورکه آرزوی هزاران ساله یهود پراکنده شده برای بازگشت به خانه آبا و اجدادی شان کنار گذاشته نمیشود
در هنگام آخرین مسافرتم به انگلستان ،یک روز را در جوار پدربزرگم برای گشت و گذار در خیابانهای اسپنی گرین گذراندم جاییکه او کودکیش را گذرانده بود.دراین اثنا [متوجه شدیم]که ساختمان استیجاری [ارزان قیمت]که او در آن زندگی میکرد هنوز پابرجاست ولی،بسیاری از مکانهای دیگر کودکی او--که برای او بسیار ناامیدکننده بود--از مدتها پیش ناپدید شده بودند در خلال دوره ایکه لندن مشغول پوست عوض کردن و تحول و دگرگونی بود
کنیسه ایکه او در آن نماز میگذارد اکنون آپارتمانی چند طبقه هست ،آپارتمانهای فقیر نشینی که او در نوجوانی به آنها نقل مکان کرد سالها پیش برای اصلاحهای جدید [در شهر]تخریب شده بودند;کارگاه گارگانتون در خیابان وایت چاپل که او عادت داشت روی کفش اسکی از جلوی آن بگذرد دیگر چیزی بیش از یک ردیف گود افتاده (؟)با مغازه های زنجیره ای در داخل آن نیست،گرچه نشانه هایی پراکنده بیان کننده شکل ظاهری انتهای شرقی هنوز موجود بود از زمان هاییکه او و هزاران یهودی مهاجر به فقر کشانده شده دیگر در آنجا میزیستند
نیم تنه ای با نشانهای نجابت خانوادگی که شامل ستاره داوود بود با غرور نظاره گر خریداران واقع درکنار شهردرانتهای شرقی است(؟)درحالیکه دربهای مدرسه یهودیان استفنی با همون سردر تاج مانند مخصوصش هنوز هم در کنار خیابانی که به خانه سابقش(پدربزرگ) میرسد سرجایشان پابرجا هستند.همانطور که ما کلمه به کلمه کوچه ذهنمان را میپیمودیم خاطرات و یادآوریهای او سیل آسا بازمیگشت و او مرا با داستانهای جوانی اش محظوظ میکرد من سعی میکردم تصاویری را که او میگوید از ورای منشوری که گرد گذر زمان برآن نشسته ،در ذهنم بسازم
در طول شش ماه گذشته پدربزرگم خاطراتش را برایم ایمیل میکرده،با نوشتن حدود هزار کلمه در روزتلاش میکند تجربیات زندگی در ناحیه فقیر نشین و فضای انتهای شرقی در سالهای 30 توضیح دهد.هر چهار جد و جده من سالم و سرحال هستند،وهمه آنها در زمانهای مقتضی خاطرات کودکیشان را برای من و دیگر نوه هایشان تعریف میکنند.هرچند شنیدن داستانهای شان در پیرامون دوست داشتنی خانه هایشان در خیابان جان وود ویا هندون کاملا متفاوت با بازگشت و دیدن اصل آن است ،وقتی خودم میبینم از کجا خودشون رو بالا کشیده اند
اگرچه علی رغم ساختمان سازی و بهبود یافتن خیابانهای انتهای شرقی ،هنوز تجربه مهاجران در این ناحیه ادامه دارد اینبار بنگلادشیها و پاکستانیها جایگزین یهودیها شده اند،قبل از آنهم جوامعی ایرلندی وهوگونوت(اعضای پروتستانهای اصلاح طلب کلیسای فرانسوی م.) به آنجا آمده بودند خاطرات پدر بزرگ من از بازارهای شلوغ پر از مشتریان محتاط یک بار دیگر با دیدن همان درام در همان خیابانها زنده شد. دیدگاه او ،که بعد از سالها از خلال رویدادهای مشابه متولد میشد ،من را قادر به درک خیلی بهتر بسیاری از افراد کرد که به سواحل انگلستان پشت کردند و اغلب بیش از یک لا قبا هم بر پشت نداشتند


یکی از قابل توجه ترین بخشهای گشتو گذارمان در آن روز همراهی با یکی از پیشینیانم بود که باعث شد درک کنم چه وقایع و تجربیاتی زندگی کسانیکه را شکل داده است که بر شکل گرفتن زندگی من تاثیرداشته اند.ما گشت و گذارمان را در مغازه قدیمی ترومن واقع در بریک لین به پایان بردیم
خانواده اش به همراه بقیه اعضای جامعه یهود از عراق گریختند،و دیگر هرگز به خانه ها و مشاغلشان که مجبور شده بودند تقریبا یه شبه ترک کنند باز نگشتند قبور افراد مورد علاقه دیگربازدید نشد.اگر اصلا باقی مانده باشندو از مراکز شکوفای یهودیان پراکنده شده هیچ چیز باقی نماند.دوست من از آرزویش برای فقط یه بار دیدن خانه موروثی اش گفت خواسته ایکه با توجه به اوضاع عراق آرزویی دست نیافتنی مینماید
دیدن اوکه با آن عشق در مورد زمینی صحبت میکرد که هیچگاه پا روی آن نگذاشته بود یادآوری کننده تعداد بیشماری از فلسطیانی بود که با آنها ملاقات کرده ام و اشتیاق مشابهی برای بازگشت به شهرهای وطنشان دارند که تنها در فاصله چند صد مایلی شان میباشند،و از لحاظ عملی به نظر میرسد که هنوز برای رسیدن به آنها عمری وقت لازم است.علی رغم تمام سیلابهای از سر گذشته (؟)که باعث فرار آنها و نیا ها شان بوده است خواسته بازگشت حتی ذره ای کمتر نشده است ،بلکه حتی،نیاز به بازگشت به خانه با گذشت سالها قویتر گشته است
حالا اینکه آرزویشان ناممکن است -همانطور که برای فلسطینیهاست برای مثال سمیر الیوسف-یا هدفی امکانپذیر که ارزش تلاش داشته باشد ،با گذشت زمان مشخص خواهد شد ولی شکاف عمیق پنهانی که موجود هست نباید از نظر کسیکه علاقه دارد این مشکل چند دهه ای را به طرزی منصفانه حل و فصل کند پنهان باقی بماند.در حالیکه پدربزرگ من هیچ علاقه ای به ترک شمال لندن و تهیه دوباره خانه در انتهای شرقی را ندارد ،وهمین طور در مورد دوست عراقی الاصل من،ولی حداقل آزادی چنین انتخابی وجود دارد و این نکته بسیار مهمی است -و همین در مورد فلسطینیها صادق است.بستن دربه روی آرزوهایشان و سد کردن مسیرشان که به سوی زمینه تاریخی خود آنهاست تضمین میکند تا جراحات چرک آلودی که دربین پناهندگان امروز به ثمر نشسته است بازهم در نسلهای آینده به همین صورت ادامه پیدا خواهد کرد


پایان




هیچ نظری موجود نیست: